گربه تنبل را موش طبابت می کند

ساخت وبلاگ

می گویند: در زمان های قدیم پیرزن نخ ریسی بود که از چند سال پیش شوهرش مرده بود و با دو تا گربه اش زندگی می کرد.

title

 اسم یکی از گربه ها عروس بود و اسم یکیش هم ملوس.

گربه عروس خیلی زرنگ بود و روزی نبود که چند تا موش نگیرد و سبیلی چرب نکند برعکس او ملوس، گربه خیلی تنبل و تن پروری بود و بیشتر وقت ها می رفت پهلوی پیرزن و آن قدر لوس بازی در می آورد تا پیرزن از غذای خودش یک چیزی به او می داد.

موش های خانه پیرزن خیلی از عروس می ترسیدند اما میانه شان با ملوس خیلی خوب بود به طوری که وقتی ملوس تنبل می خوابید موش ها از سر و کولش بالا می رفتند، خلاصه وقتی موش ها از تنبلی و بی بخاری ملوس خبردار شدند قرار گذاشتند چند تا از گردن کلفت هاشان بروند پیش او و میانه آن دو تا را به هم بزنند تا از شر آن یکی خلاص شوند.

در همین گیر و دار ملوس ناخوش شد و به سراغ رفقاش رفت و از آن ها کمک خواست، موش ها هم دور او جمع شدند تا فکری به حالش کنند. پیرزن که از بدحالی و ناخوشی ملوس باخبر بود به همراه زن همسایه وارد خانه شد.

زن همسایه همین که چشمش به گربه و موش ها افتاد رو کرد به پیرزن و گفت: «این ها چه می کنن؟ این چه وضعیه؟»
پیرزن جواب داد: «این گربه من ناخوشه، مرضش هم تنبلی است، حتماً رفته پیش موش ها به حکیمی؟»
زن همسایه خنده ای کرد و گفت: « بله! گربه تنبل ره موش حکیمی منه!» (گربه تنبل را موش طبابت می کند! ).

کانال کودک و نوجوان تبیان

[email protected]
شهرزاد فراهانی-  کودک فیروز

اگر جای او بودم

خرگوشت زیر درخت کاج نشستن و با گریه گفت: «توی لانه مان تونل کَندم و مامانم عصبانی شده. با من قهر کرده.»و...

گله ای که چوپان نداشت

مراد، چوپان بود. همه او را مراد چوپان صدا می زند. مردم روستا، روزی چندبار سراغ گاو و گوسفندهایشان را از او می گرفتند...

گرگ گُنده و خِپِله ماهی

دشت سرسبزی بود که توی آن یک گرگ گنده زندگی می کرد. توی آن دشت، یک برکه پر آب بود که خِپِله ماهی تویش زندگی می کردو...

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : گربه تنبل را موش, نویسنده : فرومی koddak بازدید : 319 تاريخ : دوشنبه 15 شهريور 1395 ساعت: 3:25