وقت افطار
دست بابام کوزه بود
یادش نبود روزه بود
نشسته بود یه گوشه
خواست که آب بنوشه
گفتم:بابا به افطار
چیزی نمونده انگار
باباجونم تا شنید
زد زیر خنده خندید
کانال کودک و نوجوان تبیان
منبع: مهد پورتال
تهیه:شهرزاد فراهانی
شبکه کودک و نوجوان تبیان
برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 186