حرف پرستو

ساخت وبلاگ

پرستو دنبال یک نفر می گشت که با او حرف بزند. حلزون را دید و به سراغش رفت.

حرف پرستو
حلزون سرش را پایین انداخته بود. زیر لب غر می زد و یواش یواش راه می رفت. به حلزون گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن. بگو چی شده؟
حلزون غُر غُر کرد: 4 فصل است که این خانه سنگین را روی کولم می کشم، دیگر خسته شده ام.
پرستو گفت: فکر کردی برای چی حلزون شدی؟
بعد پر زد و رفت پیش کرگدن. می خواست با کرگدن حرف بزند. دید که کرگدن سرش را پایین انداخته و آه می کشد.
پرستو گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن بگو چی شده؟
کرگدن غُر غُر کرد: از این لباس سنگینی که به تنم است خسته شده ام.
پرستو گفت: کرگدن بدون این لباس که کرگدن نیست.
بعد پر زد و رفت پیش شتر. می خواست با شتر حرف بزند. دید که او به اون دورها نگاه می کند. حرص می خورد و آب دهانش را روی زمین پرت می کند.
پرستو گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن بگو چی شده؟
شتر گفت: آخر جای تو در بیابان است.
بعد چیزی را که می خواست بگوید، با صدای بلند داد زد: هر کس باید یک جوری که خودش می دونه از زندگی لذت ببرد. زندگی هدیه خداست.

[email protected]

فهیمه امرالله - ماهنامه شاهد کودک


 

کوچک، بزرگ

همه حیوان های دشت گرمشان بود، اما فیل بیش تر از همه گرمش. فیل نق می زند: گرم است، خیلی گرم است...

پس گردو کو؟

یک روزکانگی کانگورو و سنجابک کنار رودخانه بازی می کردند. ظهر شد. کانگی شکمش را گرفت و گفت: آی! گرسنه ام. این جا درخت میوه نیست...

مار زنگی

یک روز گرم تابستان، خانم مار زنگی از خواب بیدارشد. دمش را تکان داد و راه افتاد تا برود و کمی گردش کند...

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : حرف پرستو صالحی درماه عسل,حرف های جنجالی پرستو صالحی,حرف های پرستو صالحی, نویسنده : فرومی koddak بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 18 مرداد 1395 ساعت: 3:06