نون و پنیر و زاغچه

ساخت وبلاگ

یکی بود یکی نبود. یک روز صبح زود مامان کلاغه رفت کنار رود. کنار رود یه درخت بود.

<a href='http://koddak.niloblog.com/p/440/'>نون</a> و پنیر و زاغچه
 یک درخت با گردوهای تازه. مامان کلاغه پَر و پَر و پَر زد. به هر کدام از شاخه هایش سر زد. بعد شروع کرد به چیدن گردوها.
مامان کلاغه گفت: یه قارتا، دو قارتا، سه قارتا. فکر کنم برای صبحانه زاغچه کافی باشه.
سپس به لانه اش رفت. بَنگ و بَنگ و بَنگ با یک سنگ شروع به شکستن گردوها کرد. بعد هم زاغچه را صدا کرد.
مامان کلاغه نان و پنیر و گردو را پیش زاغچه آورد، اما زاغچه صبحانه اش را نخورد.
مامان کلاغه گفت: ای قار، ای بی قار! پس حداقل نون و پنیرت را بردار. توی کوله پشتی ات بذار.
زاغچه از لانه بیرون رفت. کم کم بقیه جوجه کلاغ ها از توی باغ بیرون آمدند. آن ها هر روز بعد از خوردن صبحانه کنار رودخانه جمع می شدند تا همگی با هم به مدرسه بروند. یکی از جوجه کلاغ ها گفت: ای دوستان، دوست های مهربان موافقید امروز تا مدرسه مسابقه بدهیم؟

همه جوجه کلاغ ها گفتند: بله، کلاغ جان. قار و قار و قار می شمریم سه بار. کلاغی برنده است که زودتر به مدرسه برسه.
کلاغ ها قار و قار و قار تا سه شمردند. بعد شروع به پرواز کردند.
اما همان اول مسابقه، زاغچه سرش گیج رفت و توی باغچه افتاد. او از پشت گل ها و درخت ها پرواز کلاغ ها را می دید. از طرف دیگر هم صدای قار و قور شکمش را می شنید. یک دفعه یا نان و پنیر توی کوله اش افتاد. او نان و پنیرش را خورد و به پروازش ادامه داد.

[email protected]

فهیمه امرالله _ نویسنده: منصوره عرب خراسانی


 

موش تنبل، کلاغ دانا

موش تنبل، کلاغ دانا

پس گردو کو؟

پس گردو کو؟

روزی که خورشید خانم قهر کرد

روزی که خورشید خانم قهر کرد

عقل گنده من

عقل گنده من

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نون و پنیر و سبزی ابی داریوش,نون و پنیر و سبزی,نون و پنیر و سبزی ویکی پدیا,نون و پنیر آوردیم دخترتونو بردیم,نون و پنیر و گردو,نون و پنیر و سبزی دانلود,نون و پنیر,نون و پنیر سفره عقد,نون و پنیر ابی,نون و پنیر مجلسی, نویسنده : فرومی koddak بازدید : 497 تاريخ : يکشنبه 7 شهريور 1395 ساعت: 7:16